حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

توی مترو

سه شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۱۱ ب.ظ

دیروز توی مترو منتظر قطار بودم که به ذهنم خظور کرد با موبایلم یه پیام برای یکی از دوستان بفرستم ولی قطار رسید و همه اطرافیان به صورت عجیبی به سمت درب های قطار هجوم آوردند. صحنه بسیار تکان دهنده بود. باور کنید شایسته چنین حرکتی الفاظ زشتی است که ما از بیان آن خودداری می کنیم.

بالاخره درب باز شد تعداد زیادی از مسافرین که می خواستند خارج شوند. فقط کار به درگیری بدنی کشیده نشد که آنهم به صورت فشارهای استخوان آرنج در پهلوی هم نمود پیدا می کرد . از داخلی ها که می خواستند پیاده شوند از بیرونی ها که می خواستند داخل شوند. به هر زحمتی بود یکی یکی از لای جمعیت آنهایی که می خواستند پیاده شوند پیاده شدند ولی قسمت اصلی داستان مانده بود آنهم سوار شدن مسافرین بود.

خانمی با بچه خود در سمت راست درب مورد نظر وسط مردان نامحرم ایستاده بود و اصلا خم به ابرو نمی آورد. از روزنه ایجاد شده در جمعیت افراد سوار شدند در هم فشرده شدند تا حدی که من گمان نمی کردم بتوانم سوار بشوم.

سکانس یکی به آخر مانده: آن خانم و دخترش ،من و یک مرد تنومند دیگر بیرون ایستاده بودیم و نا امید از اینکه جایی برای سوار شدن ما باشد.

ناگهان آن خانم محترم با پهلوی سمت چپ خود به سمت جمعیت رفت و شکاف عظیمی در میان آن مردان ایجاد کرد تا آنجا که خودش و دخحترش سوار شدند، مرد تنومند سوار شد، دو نفر جوان دانشجو مانند سوار شدند و من هم توانستم در قسمت چسبیده به درب قطار بایستم.

دیالوگ خانم محترم: ما فقط دو ایستگاه می خوایم بریم. الان پیاده می شیم.

و مردم که بعضی بهت زده و بعضی مسخره کنان این حرکت عجیب را تحلیل می کردند.

از که به که شکایت کنم.

عل سام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی